چند روز پيش يه مطلب خوندم با عنوان «گرگ دهن آلوده يوسف ندريده . . .»
خيلي من رو به فكر فرو برد. موضوع اين بود كه چند تا برادر يه برادر ديگهشون رو ميبرن و مياندازن تو چاه و به پدرشون ميگن، گرگ رو يوسف خورده. گرگ بدبختي كه اون موقع تو خونش پيش زنش نشسته بوده و داشته دل ميداده و قلوه ميگرفته. بعدها خيلي مردم داستان اين چندتا برادر و گرگي كه بهشون حمله (!) كرده بوده رو شنيده بودن و همه از گرگها كينه به دل گرفته بودن. تو كل تاريخ هم گرگها بدنام شدن. ناخواسته. درسته كه آخرش همه فهميدن كار آقاي گرگ قصه ما نبوده. اما ديگه بدنام شده بود.
تا حالا به اين موضوع فكر كردين كه خودتو چندبار دهنتون آلوده شده (!) ولي بي گناه بودين و بعدش كه موضوع روشن شده و همه به حقايق پي بردن، شما همچنان دهن آلوده مانديد و كسي به دروغ بودن موضوع فكر نكرده و همچنان شما رو درنده و خطاكار به حساب بياره. . . به همين سادگي ميشه دهن آلوده شد . . . به همين سادگي . . .